سرمقالهها یکی از مهمترین، پرمخاطبترین و چالشبرانگیزترین بخشهای حرفه خبرنویسی به شمار میروند. مخاطبان سرمقاله، استادان دانشگاه، دانشجویان، رهبران سیاسی و قشر فرهنگی جامعه هستند؛ بنابراین سرمقاله توسط مخاطبی قضاوت میشود که در مقایسه با عموم مردم، آگاهتر است و سواد رسانهای بیشتری دارد. همین موضوع نشان میدهد که سرمقالهها به لحاظ ساختاری و محتوایی با دیگر متون خبری تفاوت دارند و سبک و سیاق ویرایش سرمقاله نیز بر مبنای همین ویژگیهای منحصربهفرد تغییر پیدا خواهد کرد. معمولاً در فرایند نگارش سرمقاله، تمامی اعضای تحریریه دخیل هستند؛ پس ویرایش سرمقالهها کمی پیچیدهتر از دیگر متون خبری است.
قبل از آنکه روند تولید، ویرایش و نشر سرمقاله را بهتر بشناسیم، هنر ویرایش را از زبان نورمن پادهورتز (Norman Podhoretz)، نظریهپرداز و نویسنده مشهور آمریکایی تعریف میکنیم: «ویرایش عبارت است از زیباتر جلوه دادن متنی که به خوبی نوشته شده و به کمال رساندن اثری که به زیبایی نگاشته شده است.»
رخدادهای بزرگ سیاسی و داغ شدن بازار سرمقالهها
زمانی که به برگزاری رویدادهای بزرگ سیاسی نزدیک میشویم، مخاطبان سرمقالهها را با التهاب و هیجان بیشتری دنبال میکنند و بهدنبال حقیقت میگردند. رسالت سرمقالهها، روشنگری و افشای حقایق است و خوانندگان فرهیخته همین را طلب میکنند. اساسا آنچه که بهعنوان سرمقاله میشناسیم، برآمده از دل عقاید و تفکرات قشر تحصیلکرده جامعه است.
سرمقالهها بر اساسِ اهدافشان تقسیمبندی و ویرایش میشوند:
- ۱) سرمقالههای ترغیبکننده یا اقناعی
این سبک از سرمقالهها برای پشتیبانی از برخی اهداف سیاسی نوشته میشوند تا خوانندگان یا سیاستمداران را به رعایت الگوهای گفتاری و رفتاری خاص، ترغیب کنند و عقاید، باورها و تفکرات سیاسی مخاطبان را آنطور که میخواهند تغییر دهند. در یک متن اقناعی، از جملات برانگیزاننده استفاده میشود و مثالهای عینی و ملموس، بخش بزرگی از سرمقاله اقناعی را تشکیل میدهند.
- ۲) سرمقالههای توصیفی-تحلیلی
این سرمقالهها شبیه به گزارشهایی هستند که یک فرایند منحصربهفرد را بهطور کامل توصیف میکنند. مثالها، روابط علی و معلولی و آمار و ارقام، بهخوبی در قالب سرمقالههای توصیفی جای میگیرند. بهعنوان مثال، زمانی که افکار عمومی به دنبال شناسایی عوامل اصلی تورم یا گرانی هستند، یک سرمقاله تحلیلی که بر مبنای مطالعات سازمانیافته پدید آمده است، میتواند پاسخگوی نیاز عموم مردم باشد؛ بنابراین مهمترین نقش ویراستار در اینجا، بررسی صحت و سقم انتسابات، ارجاعات و حقایق ذکرشده در مقاله است.
مقالات توصیفی در مقایسه با مقالات اقناعی، با لحنی آرامتر و واژگانی سادهتر نوشته میشوند. هدف نویسنده ارائه یک پاسخ گویا و قانعکننده به مخاطب است و استفاده بیهوده از جملات کنایهآمیز و مبهم، هیچ کمکی به درک بهتر موضوع نخواهد کرد.
آرمانهای سرمقالهنویسی در مطبوعات
آرمانهای سرمقالهنویسی در مطبوعات سه مورد است:
- به فکر فرو بردن مخاطبان
- تحت تاثیر قرار دادن سیاستمداران و صاحبان قدرت
- بومیسازی مفاهیم، بدایع و ایدههای گوناگون
- آغازی قدرتمند و پایانی هدفمند
علیرغم اینکه سرمقالهها معمولاً توسط نویسندگان باتجربه و صاحبنظر نوشته میشوند، ویراستاران ارشد و سردبیران موظف هستند تا ابعاد مختلف محتوا را مورد توجه قرار دهند. سرمقاله باید با قدرت آغاز شود و با یک نتیجهگیری ایدهآل به پایان برسد.
سیاه یا سفید نه؛ فقط خاکستری!
یکی از نکات حیاتی نگارش سرمقاله، پرهیز از سیاهنمایی و در نظر گرفتن دیدگاههای مخالف است. بهطور کلی در رسانهها سفید و سیاه معنایی ندارد و حتی تملق و طرفداری متعصبانه از یک ایده و عقیده خاص، مخاطبان را سرخورده خواهد کرد. ویراستار تغییری در تفکرات و باورهای نویسنده به وجود نمیآورد اما باید به وظایف حرفهای خود که در راستای سیاستهای کلی رسانه است، عمل کنند. خوشبختانه قلمروی کاری ویراستاران ارشد به آنها اجازه میدهد که ساختار محتوا را در شرایطی متعادل نگاه دارند. در مجموع، همه سرمقالهها با لحنی گیرا و جملاتی ساده و سیال نوشته میشوند.
با توجه به آماری که در وبسایت معتبر «All Thats interesting» منتشر شده است، مقالات خبری در زمینههای علمی، حوادث، پزشکی و باستانشناسی، بیشتر مورد استقبال مخاطبان واقع میشوند. شاید چنین موضوعاتی بهندرت در صدر عناوین خبری قرار بگیرند اما خوانندگان بهطور ویژهای از آنها استقبال میکنند.
مقالات علمی در حوزه جانورشناسی، گزارشهایی که جنایات فجیع را ارزیابی و تحلیل میکنند و یا اخبار مربوط به سلبریتیها، توجه بسیاری از مردم را به خود جلب میکنند. در مقایسه با آنچه که پیرامون سرمقالهها بیان کردیم، نتیجه میگیریم که جایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات و سواد رسانهای تا چه میزان میتواند در انتخاب مخاطبان مؤثر باشد. اگر مقالات علمی و دانستنیها را کنار بگذاریم، اساتید دانشگاه و فرهیختگان جامعه، هیچگاه اخبار مربوط به ستارههای سینما و تلویزیون را در اولویت قرار نمیدهند.
شاید کشف یک پسر نهساله که اجدادی ناشناخته دارد منحصربهفرد و عجیب باشد؛ اما مخاطبان خواستهها و اولویتهای متفاوتی دارند و در این زمینه نمیتوانیم یک حکم قطعی صادر کنیم. آنچه که مشهود و مسلم است، تنوع پیامهای ارسالی به سمت مخاطبان است. سازمانهای رسانهای به حدی پیشرفته شدهاند که در هر زمینهای اخبار و اطلاعات بیشماری را به گوش و چشم مخاطبان میرسانند و در نهایت این مخاطب است که از میان خواندن یک سرمقاله سیاسی جذاب و مشاهده تصاویری زرد و مستهجن از یک سوپر استار، تنها یکی را انتخاب میکند!
نظر شما